خیلی وقت هست  هانی را ندیدم دلم گرفته و حالم خوب نیست تقریبا دو هفته ای میشه که هانی را ندیدم بعد از دعفه ای که بهم گفت سر حرفش هست  و بر نمیگرد حتی به خاطر من که گفتم فردا بیاد باهاش صحبت کنم اما گفت نمیاد باخودم گفتم شاید من براش اهمیتی ندارم شاید ... منا بگو چقدر دوستش دارم .......

خلاصه به یاد هانی که شعر دوست داشت گشتم و تو دفترم چند تا شعر کوتاه و بلند پیدا کردم که شرح حال من هست  تو دو هفته ندیدن هانی :

رفتنت اغاز ویرانیست حرفش را نزن 

ابتدای یک پشیمانیست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم از چشمان تو 

چشم هایم بی تو بارانیست حرفش رانزن

.....................................................................................

دلتنگ تو امروز شدم تا فردا 

فردا شد باز هم تو گفتی فردا

امروز دلم مانده و یک دنیا حرف

یک هیچ به نغع دل تو تا فردا ...

.........................................................................................

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را 

در دل ابر نگهداری باران سخت است 

...........................................................................................

دلتنگی پیچیده نیست 

یک دل ....

یک آسمان ...

یک بغض ....

و آرزو های ترک خورده به همین سادگی 

............................................................................................

گفتم : بنویس و گفت : از کی و ز چی

گفتم : بنویس و عشق ... و از من هرچی

گفتا نبُوَد عشق تو در دل جانا :

نقطه سر خط سه نقطه هرچی هرچی

....................................................................................................

من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم 

قاصدک به چششم من غصه ی  یک دردی برو میدونم برای من خبر نیاوردی برو 

توی هفت تا اسمون من یه ستاره ندارم کسی که عشق منو به یاد بیاره ندارم 

ندارم دلی که یه لحظه به یادم بزنه 

ندارم هیچ کسی را که فکر کنی یار منه 

قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم ...

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: